درباره وبلاگ

عشق یعنی اشک توبه در قنوت خواندنش با نام غفار الذنوب عشق یعنی چشمها هم در رکوع شرمگین از نام ستار العیوب عشق یعنی سر سجود و دل سجود ذکر یا رب یا رب از عمق وجود . . . ----------------------------------- یارب ز تو دل به هرکه بستم توبه بی یاد تو هرکجا نشستم توبه صدبار شکستم و ببستم توبه زین توبه که صدبار شکستم توبه ----------------------------------- به شهرعاشقانه ی ماخوش اومدین ماسعی می کنیم بهترین مطالب رو ازخدا.ازآرامش.ازعاشقی براتون بزاریم ممنون ازخوبیتون
آخرین مطالب
نويسندگان
شهرعاشقی
هرچی دل تنگت بخواد
سه شنبه 21 تير 1390برچسب: عاشق و معشوق , :: 3:31 بعد از ظهر ::  نويسنده : عاشق       


زماني که فيض کاشاني در قمصر کاشان زندگي مي کرد، پدر خانمش، ملاصدرا، چند روزي را به عنوان ميهمان نزد او در قمصر به سر مي برد. در همان ايام در قمصر، جواني به خواستگاري دختري رفت. والدين دختر پس از قبول خواستگار، شرط کردند که تا زمان عقد نه داماد حق دارد براي ديدن عروس به خانه عروس بيايد و نه عروس حق دارد به بيرون خانه برود. از اين رو، عروس و داماد که عاشق و شيداي همديگر بودند و مي خواستند همديگر را ببينند، به فکر چهره اي افتادند که نه با شرط مخالفت بشود و نه والدين عروس متوجه بشوند. لذا عروس حيله اي زد و گفت: من فلان موقع به قصد تکاندن فرش به پشت بام مي آيم و تو هم داخل کوچه بيا، همديگر را ببينيم. در آن وقت مقرر، دختر فرش خانه را به قصد تکاندن به پشت بام برد و فرش را تکان مي داد و داماد هم از داخل کوچه نظاره گر جمال دلنشين عروس خانم بود و مدام اين جملات را مي خواند:اومدي به پشت بوندي اومدي فرش و تکوندي
اومدي گردي نبوندي اومدي خودت و نشوندي
در اين حال، عارف بزرگوار، ملاصدرا از کوچه عبور مي کرد و اين ماجرا را ديد و شروع به گريه کردن کرد. او يک شبانه روز بلند گريه مي کرد تا اين که فيض کاشاني از او پرسيد: چرا اين گونه گريه مي کني؟ ملاصدرا گفت: من امروز پسري را ديدم که با معشوقه خود با خوشحالي سخن مي گفت. گريه من از اين جهت است که اين همه سال درس خوانده ام و فلسفه نوشتم و خود را عاشق خداي متعال مي دانم اما هنوز با اين حال و صفايي که اين پسر با معشوقه خود داشت من نتوانستم با خداي خود چنين سخن بگويم. لذا به حال خود گريه مي کنم.



دو شنبه 20 تير 1390برچسب:داستان پينوكيو, :: 10:58 بعد از ظهر ::  نويسنده : عاشق       

1

 

روزي روزگار ي ، نجار پيري به نام ژپتو زندگي مي كرد كه آرزو داشت پسري داشته باشد . روزي او يك عروسك خيمه شب بازي ساخت و اسم او  را  پينوكيو گذاشت . پيرمرد در دلش آرزو مي كرد كه اي كاش اين عروسك يك پسر بچه واقعي بود . در همان شب يك پري مهربان به كارگاه نجاري ژپتو پير آمد و تصميم گرفت تا آرزوي او را برآورده سازد .

 

او با چوب  دستي طلائي خود به آن عروسك چوبي زد و دستور داد تا آن عروسك جان بگيرد و در يك چشم به هم زدن پينوكيو جان گرفت . پري مهربان به پينوكيو گفت : اگر تو پسر شجاع ،تگو و فداكاري باشي ، روزي تو يك پسر واقعي خواهي شد . سپس پري رو به جيرجيرك روي تاقچه كه اسمش جيميني بود كرد و گفت از اين به بعد تو بايد مواظب رفتار پينوكيو باشي و به او خيلي چيزها ياد بدهي

 

اين در خواست خيلي بزرگي از جيميني بود او مي بايست مثل وجدان پينوكيو عمل مي كرد و به او ياد مي داد چه جيز خوب است و چه چيز بد . صبح روز بعد وقتي ژپتو پير عروسك خود را جان دار يافت بسيار خوشحال شده و او را راهي مدرسه كرد و به جيميني گفت : تا راه را به او نشان دهد و مواظب او باشد اما پينوكيو بجاي رفتن به مدرسه به چادر خيمه شب بازي رفت .

 

 


ادامه مطلب ...


دو شنبه 20 تير 1390برچسب:شعرعاشقانه, :: 10:5 بعد از ظهر ::  نويسنده : عاشق       

 

 
من منتظرت شدم ولي در نزدي

بر زخم دلم گل معطر نزدي

گفتي كه اگر شود مي آيم اما

مرد اين دل و آخرش به او سر نزدي


 

 

هر چه بر من گذشت حقم بود من از اين بيشتر سزاوارم تو گناهي نداري اي زيبا مرگ بر من كه دوستت دارم





 

در جوانی غصه خوردم هیچ کس یادم نکرد / در قفس ماندم ولی صیاد آزادم نکرد / آتش عشقت چنان از زندگی سیرم بکرد / آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد.

 

تکیه بر دوست مکن محرم اسرار کسی نیست / ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست

 



 


 

آرزو دارم شبي عاشق شوي .آرزو دارم بفهثمي درد را .تلخي برخوردهاي سرد را .مي رسد روزي كه بي من سر كني .مي رسد روزي كه مرگ عشق را باور كني ...

 


 



 

مهر تو به مهر خاتم ندهم ،وصلت به دم مسیح مریم ندهم،عشقت به هزار باغ خرما ندهم،یکدم غم تو به هر دو عالم ندهم

 

سفری غریب داشتم توی چشمای قشنگت،سفری که بر نگشتم غرق شدم توی نگاهت، دل ساده ی ساده کوله بار سفرم بود،چشم تو مثل یه سایه همجا همسفرم بود،من همون لحظه اول آخر راهو میدیدم،تپش عشق و تو رگهام عاشقانه می چشیدم

 



 

تو رو خواستن اشتباه بود - تو رو دیدن یه گناه بود - دلم از گناه نترسید - که وجودت چون پناه بود

 

تو بودی باور من-تو یار و یاور من- تو بودی عشق اول-رفیق آخر من- تو بودی شور هستی-رفیق خوب مستی-تو بودی کعبه ی عشق-مثل خدا پرستی

 


 

 

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز

 


 

من برنده ام ... چون نجواهایم را به ترانه های ماندگار تبدیل می کنم.

 

دل آدم ها به اندازه ی حرفهاشون بزرگ نیست ... اما اگه حرفاشون از دل باشه می تونه بزرگترین آدم ها رو بسازه

 

هميشه واسه گلي خاک گلدون باش که اگه به آسمون هم رسيد يادش باشه ريشش کجاست

 

آسمان برای گرفتن ماه تله نمی گذارد ، آزادی ماه است که او را پایبند می کند

 

اگر برگ درخت در پاییز نمی افتاد، جایی برای روئیدن برگ های بهاری پیدا نمی شد.

 

آن کس که با داشته های خوب خود خوشحال نیست ، با برآورده شدن آرزوهایش نیز خوشحال نخواهد بود.

 

درازترین سفر با یک گام برداشتن آغاز می شود.

 

باران را دوست دارم ، چون بی هیچ چشم داشتی به زمین می آید. این فاصله را  با تمام عشق طی می کند تا به ما اهالی خاک نوید تازگی و آبادانی بدهد.

 

جایی در پشت ذهنت ، به خاطر بسپار که اثر انگشت خداوند بر همه چیز هست.

 



 

وفاي شمع را نازم كه بعد از سوختن ...به صد خاكستري در دامن پروانه ميريزد...نه چون انسان كه بعد از رفتن همدم... گل عشقش درون دامن بيگانه ميريزد

 

زندگی مثل دوچرخه سواری می مونه ..واسه حفظ تعادلت هميشه بايد در حركت باشي ....آلبرت انیشتن

 

صدا كن مرا كه صدايت زيباترين نواي عالم است صدا كن مرا كه صدايت قلب شكسته ام را تسكين ميدهد صدا كن مرا تا بدانم كه هنوز از ياد نبرده اي مرا نشسته ام تا شايد صدايم كني صدايم كني ومحبت بي دريقت را نثارم كني

 


 

نشنو از نی ، نی حصیری بی نواست

بشنو از دل ، دل حریم کبریاست

نی بسوزد خاک و خاکستر شود

دل بسوزد خانه ی دلبر شود


 



 


 

هي فلاني مي داني ؟ مي گويند رسم زندگي چنين است...

مي آيند.... مي مانند.... عادت مي دهند.... ومي روند.

وتو در خود مي ماني و تو تنها مي ماني

راستي نگفتي رسم تونيز چنين است؟.... مثل همه فلاني ها....؟


اگر کلمه دوستت دارم قيام عليه بندهاي ميان من و توست اگر کلمه دوستت دارم راضي کننده و تسکين دهنده قلب هاست اگر کلمه دوستت دارم پايان همه جدايي هاست اگر کلمه دوستت دارم نشانگر عشق راستين من به توست اگر کلمه دوستت دارم کليد زندان من و توست پس با تمام وجود فرياد ميزنم دوستت دارم

 



 

عشق اين است که تو با صداي من سخن بگويي و با چشمان من ببيني و هستي را با انگشتان من کشف کني

 



 

نمي دونم که چرا هر وقت به تو مي رسم ، نمي توانم از تو

بگويم. براي گفتنت واژه کم مي آورم. به هر حال ، بدان

که بيشتر از اين حرف ها و واژه ها برايم معنا مي دهي

 


 

 

من چه كنم خيال تو منو رها نمي كنه

اما دلت به وعده هاش يه كم وفا نمي كنه

من نديدم كسي رو كه مثل تو موندگار باشه

آدم خودش رو كه تو دل اينجوري جا نمي كنه

 

 
 

 

شبي به دست من از شوق سيب دادي تو

نگو كه چشم و دلم را فريب دادي تو

تو آشناي دل خسته ام نبودي  حيف

و درد را به دل اين غريب دادي تو.

 


 

 

تقديم به تو که : يادت در ذهنم و عشقت در قلبم و عطر مهربانيت در تمام وجودم است عزيزم محبت را در پاکي نگاهت و صداقت را در وجود مهربانت معني کردم وبدان که زيباترين لحظه هايم در کنار تو بودن است

 

 



یک شنبه 19 تير 1390برچسب:درخت آرزوها, :: 10:57 بعد از ظهر ::  نويسنده : عاشق       

یک روز یک روستایی داشت به تنهایی قدم می زد و در رویای آینده خود فرو رفته بود. زیر یک درخت ایستاد تا قدری استراحت کند و با خود فکر کرد : "کاشکی من ثروتمند بودم".

وقتی به خانه برگشت با شگفتی ملاحظه کرد که در محل خانه اش به جای کلبه او، یک خانه بزرگ قرار دارد و داخل آن پر از انواع جواهرات است. فورا ً فهمید که درخت آرزوها را یافته است. آن مرد جوان این موضوع را با هیچ کس در میان نگذاشت که ثروتش را از کجا بدست آورده است. همان شب آن دهکده را ترک کرد و دیگر هرگز در آنجا دیده نشد.

اما یک سال بعد با تبری به سراغ آن درخت آمد و ناسزاگویان ضرباتی بر آن وارد کرد. او در حالی که گریه می کرد می گفت تو به من نگفتی مورد حسد مردم قرار می گیرم و حالا بیچاره شده ام. من دیگر نمی توانم به کسی اطمینان کنم و نمی دانم که اگر کسی مرا دوست دارد بخاطر خودم است یا ثروتم. من شب و روز نگرانم که همه چیزم را از دست بدهم. چون بلد نیستم با این همه پول چکار کنم. او آنقدر به درخت ضربه زد تا خسته شد، اما درخت نیفتاد.

***

زمانی چند گذشت تا اینکه یک روز زن جوانی از همان روستا که در جنگل سرگردان بود برای استراحت زیر همان درخت نشست. او همانجا آرزویی به ذهنش رسید : "چقدر خوب بود که من مشهورترین زن دنیا می شدم."

وقتی به خانه رسید گروه کثیری از خبرنگاران با دوربین تلویزیونی شان در آنجا جمع شده بودند. به محض آنکه آنها زن جوان را شناختند با جیغ و فریاد اطراف او را گرفتند. زن از فشار جمعیت از حال رفت. فردا صبح که به هوش آمد دید خبرنگاران با دوربینهایشان هنوز آنجا هستند، دستی برایشان تکان داد و سوار یک ماشین لموزین شد و دیگر در آن حوالی دیده نشد.

اما سال بعد او پنهانی با یک تبر به طرف درخت آرزوها آمد و در حالی که دائما ً ناسزا می گفت، ضربات محکمی به آن درخت وارد کرد. او می گفت : "تو به من نگفتی که دیگر هیچکس مرا تنها نخواهد گذاشت. نگفتی من بدون اینکه مردم به من خیره شده باشند هیچ کجا نمی توانم بروم. به من نگفتی که کوچکترین پریشان احوالی من به صورت یک تراژدی بزرگ در رسانه ها منعکس می شود و هر روز صد ها نفر از من درخواست کمک می کنند، در حالی که من به سختی زندگی خودم را اداره می کنم! او ضربه محکمی به درخت آرزوها زد، اما درخت نیفتاد.

***

زمان های بیشتری گذشت تا اینکه روزی یک زن جوان که می خواست مادر شود،در جنگل قدم می زد. وقتی به زیر آن درخت رسید و از خیال داشتن یک کودک خوشحال بود با خود می اندیشید که من در این دنیا هیچ چیز جز عشق فرزند و شوهرم را نمی خواهم. چقدر خوب خواهد بود که آنها همیشه مرا دوست داشته باشند.

وقتی به خانه رسید شوهرش او را در آغوش گرفت و به او بسیار محبت کرد. دو هفته بعد کودکش متولد شد و از آن لحظه که کودک چشم گشود، عاشقانه به مادرش خیره شد.

مدتها از این تاریخ گذشت تا اینکه مادر دوباره به جنگل بازگشت. زن با لباس های کهنه و پاره پاره و با تبری در دست ناسزاگویان و خشمگین به آن درخت ضربه وارد کرد. او می گفت شوهرم آنقدر مرا دوست دارد که حاضر نیست از کنار من دور شود و به سر کار برود و حالا پولی برای گذران زندگی نداریم. کودکم در تمام لحظات گریه می کند، مگر اینکه من در کنارش باشم. گرچه آنها واقعا ً به من عشق می ورزند، اما من دیگر آرامش ندارم، من بدبخت ترین زن روی کره زمین هستم.



عبودیت و پرستش یکی از نیازهای انسان است. تمامی انسان ها از ابتدا تا کنون به شکلی پرستش داشته اند. روح انسان نیاز به عبادت و پرستش دارد. هیچ چیزی جای آن را پر نمی کند، و خداوند تنها موجودی است که لائق پرستش است
اهل عرفان گفته اند: برای رسیدن به عرفان الهی و شناخت خود و خدا مراحلی باید طی شود. مرحلة اوّل، شریعت است. برای پیمودن این مرحله باید به سراغ عبادت پروردگار رفت و با استعانت و کمک از عبادت وارد مرحلة دوم یعنی طریقت شد، آن گاه از طریقت عبور کرده و به حقیقت پیوست که پیوستن قطره به دریا است. هر کدام از مکتب ها و آیین ها اَشکالی برای عبادت دارند امّا همه به دنبال پرستش و عبادت‌اند، ‌حتی موجودات دیگر نیز به عبادت و پرستش مشغولند. قرآن می‌فرماید: «کلّ قدعلم صلوته و تسبیحه؛1تمامی موجودات نماز و تسبیح خدا را می دانند». در جای دیگر
می‌فرماید: «إنْ مِن شیء إلاّ یسبّح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم؛2 هر موجودی با حمد، خدا را تسبیح می‌گوید، لیکن شما تسبیح آنان را نمی فهمید».
جمله ذرات عالم در نهان با تو می گویند روزان وشبان
ماسمیعیم و بصیریم وهشیم با شما نامحرمان ما خا موشیم
گر شما سوی جمادی می روید محرم جان جمادان کی شوید.
از منابع و مآخذ اسلامی به دست می آید که برای رسیدن به حق و شاداب کردن روح عرفانی انسان، هیچ راهی بهتر از نماز یافت نمی شود. برای روح انسان شیفته هیچ غذایی سازگارتر و سرشارتر از نماز وجود ندارد، زیرا چه کسی بهتر از خداوند (که برای رسیدن به هر هدفی، ترکیب راه خاصی را مشخص فرموده است) می‌تواند مَرْکب و معجونی برای
رشد و ارتقای انسان ها پدید آورد؟
آنچه زیبایی و حُسن و خیر است، در نماز سفره ای است گسترده که خداوند آن را در پنج نوبت در شبانه روز برای بندگانش باز می‌کند و بر سر این سفره انواع و اقسام غذاهای لذیذ وجود دارد و هر کس مطابق استعداد و تعالی خود از آن بهره مند می‌شود.
هشام بن حکم از امام صادق(ع) پرسید: چرا نماز واجب شد، در حالی که هم وقت می گیرد و هم انسان را به زحمت می اندازد؟ امام فرمود: «پیامبرانی آمدند و مردم را به آیین خود دعوت نمودند. عده ای هم دین آنان را پذیرفتند، امّا با مرگ آن پیامبران، نام و دین و یاد آن‌ها از میان رفت. خداوند اراده فرمود که اسلام و نام پیامبر اسلام(ص) زنده بماند و این از
طریق نماز امکان پذیر است»، (3)یعنی علاوه بر آن که نماز عبادت پروردگار است، موجب طراوت مکتب و احیای دین هم هست هم چنین نماز رابطه بنده با خداست و طبیعی است که بنده آن را به جا می آورد که خواسته خداوند و معبود اوست و اصولاهدف اصلی از خلقت انسان بندگی است و نماز بهترین شیوه اظهار بندگی است شکل نماز هم قشنگ است، هم معارف بلند اسلامی در آن وجود دارد، هم تسبیح و تقدیس لفظی است و هم تقدیس عملی می‌باشد. رکوع و سجود و تسبیح و تحمید و دعا و تکبیر و سلام و خلاصه همة زیبایی ها در نماز است. با این همه اگر نماز به طور صحیح و کامل با حفظ شرایط و آداب خوانده شود، جلوی بسیاری از مفاسد اجتماعی را می گیرد: «إنّ الصلاة
تنهی عن الفحشاء والمنکر و لذکرالله اکبر(4) نماز اگر با مقدمات و تعقیبات همراه باشد،‌ انسان را به اوج معنویت می‌رساند. اذان با آن محتوای زیبا دل را می نوازد. نماز جماعت مخصوصاً در مساجد بزرگ مانند مسجد الحرام و مسجد النّبی(ص) زیباترین جلوة عبادت و همدلی و یکرنگی و صفا و صمیمیت است. پیامبر(ص) فرمود: «نماز نور چشم من است.(5) در آیات قرآن و از طریق پیامبر و پیشوایان دینى نیز تنها بخشى از آثار و حکمت‏هاى نماز و
عبادت بیان شده است. با توجه به آیات و روایات در این زمینه، برخى از آثار و حکمت‏ها چنین است:
1 - قرب معنوى
یکى از آثار بسیار مهم نماز قرب به خداوند است. این اثر روح عبادت و نماز را تشکیل مى‏دهد و یکى از آیات قرآن هدف آفرینش انسان عبادت بیان شده است (6) که حکایت گر بعد معنوى نماز و اهمیت آن است، امام على(ع) فرمود: «الصلوة قربان لکل تقى (7)، نماز وسیله تقرب هر پرهیز کارى به خداوند است». در برخى از روایات از نماز به عنوان
معراج مؤمن یاد شده که اشاره به آثار معنوى آن مى‏باشد.
2 - یاد خدا و آرامش روانى
در قرآن آمده است: «اقم الصلوة لذکرى(8)، نماز را بر پا دار تا به یاد من باشى».
یکى از نویسندگان در تفسیر این آیه مى‏نویسد: «روح واساس و هدف و پایه و مقدمه و نتیجه و بالاخره فلسفه نماز همان یاد خدا است. همان «ذکر اللَّه» است که در آیه فوق به عنوان برترین نتیجه بیان شده است»(9) ذکر و یاد خداوند نقش تعیین کننده در آرامش روانى دارد.
نماز به عنوان ذکر خدا به انسان‏هاى نماز گذار آرامش مى‏دهد، «ألا بذکر اللَّه تطمئن القلوب(10)، آگاه باشید یاد خدا مایه اطمینان است».
3 - عامل باز دارنده از گناه
یکى از آثار مهم نماز جلوگیر از گناه است: «إنّ الصلوة تنهى عن الفحشا و المنکر»(11).
طبیعت نماز از آن جا که انسان را به یاد خدا نیرومندترین عامل بازدارنده یعنى اعتقاد به مبدأ و معاد مى‏اندازد، داراى اثر بازدارندگى از فحشا و منکر است. انسان که به نماز مى‏ایستد و تکبیر مى‏گوید، خدا را از همه چیز بالاتر مى‏شمرد... بدون شک در قلب و روح چنین انسانى، جنبشى به سوى حق و حرکت به سوى پاکى و جهشى به سوى تقوا پیدا مى‏شود...»(12)
4 - گناه زدایى
یکى از آثار بسیار مهم نماز گناه زدایى است. نماز وسیله شستشو از گناهان و مغفرت و أمرزش الهى است(13). پیامبر(ص) از یاران خود سؤال کرد: اگر بر در خانه یکى از شما نهرى از آب صاف و پاکیزه باشد و در هر روز پنج بار خود را در آن شستشو دهید، آیا چیزى از آلودگى و کثافت در بدن او مى‏ماند؟ در پاسخ عرض کردند،نه. حضرت فرمود:
نماز درست هماننداین آب جارى است. هر زمان که انسان نماز مى‏خواند، گناهانى که در میان دو نماز انجام شده است، از بین مى‏رود.»(14)
5 - غفلت زدایى‏
بزرگ‏ترین مصیبت براى رهروان راه حق آن است که هدف آفرینش خود را فراموش کند. و غرق در زندگى مادى و لذائذ زودگذر گردند، اما نماز به حکم این که در فواصل مختلف در هر شبانه روز پنج بار انجام مى‏شود، مرتباً به انسان اخطار مى‏کند و هشدار مى‏دهد و هدف آفرینش او را خاطر نشان مى‏سازد... و این نعمت بزرگى است که انسان وسیله‏اى در اختیار داشته باشد که در هر شبانه روز چند مرتبه به او بیدار باش گوید.(15)
6 - تکبر زدایى‏
یکى از عوامل مهم تکبر زدایى نماز است، زیرا انسان در هر شبانه روز هفده رکعت و در هر رکعت دو بار پیشانى بر خاک در برابر خدا مى‏گذارد و خود را ذره کوچکى در برابر عظمت او مى‏بیند، از این رو پرده‏هاى غرور و خودخواهى را کنار مى‏زند. از این رو على(ع) بعد از بیان فلسفه عبادت، یکى از آثار نماز 1 - تکبر زدایى بیان نمود: «خداوند
ایمان را براى پاکسازى انسان هااز شرک واجب کرده است و نماز را براى پاکسازى از کبر»(16).
7 - عامل پرورش فضائل اخلاقى
نماز روح اخلاص و خداباورى را در انسان افزایش مى‏دهد و نتیجه آن پرورش فضایل اخلاقى است، انسان با نماز خواندن خود را از جهان محدود ماده و چهار دیوار طبیعت بیرون مى‏برد و به ملکوت آسمان‏ها دعوت مى‏کند و با فرشتگان همصدا مى‏شود و خدا را درهمه حال حاضر و ناظر مى‏داند.
8 - همگرایى
علاوه بر آثار مذکور که معمولاً آثار خودى نماز محسوب مى‏شودند، یکى از آثار مهم اجتماعى و سیاسى نماز، همگرایى است، برگزارى نماز جمعه و جماعت، وحدت مسلمانان را به نمایش مى‏گذارد زیرا مسلمانان با صفوف فشرده در کنار هم قرار گرفته و با اوضاع سیاسى و اجتماعى جهان آگاهى پیدا مى‏کنند
پیامبر اسلام(ص) فرمود: «خداوند نماز جمعه را بر شما واجب کرده است هر کس آن را در حیات من یا بعد از وفات من از روى استخفاف یا انکار ترک کند، خداوند او را پریشان مى‏کند و به کار او برکت نمى‏دهد. بدانید نماز او قبول نمى‏شود، بدانید زکات او قبول نمى‏شود، بدانید حج او قبول نمى‏شود،..، تا از این کار توبه کند...»(18).
9 - نفى طاغوت و ایستاگى در مقابل ستم‏
انسانى که فقط خداوند را عبادت نماید در مقابل او سر تعظیم و تسلیم فرود آورد، هر چه غیر خداوند است، براى او حقیر و کوچک مى‏شود و کسى نمى‏تواند با ظلم و ستم بر او چیره شود.
و در مقابل گردنکشان و ظالمان سر تسلیم فرود نمى‏آورد و با طاغوت کنار نمى‏آید. خداوند این مسئله را یکى از اهداف بعثت پیامبر(ص) دانسته است: «و در میان هر امتى، پیامبرى را مبعوث کردیم تا خداوند را عبادت نمایید و از طاغوت (هر چه در مقابل خدا است) پرهیز کنید.(19)
پى نوشت‏ها:
1- نور (24) آیه 41.
2- اسراء (17) آیة 44.
3پ- غلامعلی نعیم آبادی، نماز زیباترین الگویپرستش، ص 35، به نقل از علل الشرایع، ج 2، ص 10.
4 - عنکبوت (29) آیة 45.
5- بحارالانوار، ج 73، ص 141
6- - ذاریات(51)، آیه 56.
7- نهج البلاغه، کلمات قصار، جمله 136، با اقتباس از: تفسیر نمونه، ج 16، ص 292.
8 - طه(20)، آیه 14.
9 - تفسیر نمونه، ج 16، ص 289.
10 - رعد(13)، آیه 28.
11- عنکبوت (29)، آیه 45.
12 - تفسیر نمونه، ج 16، ص 284.
13 - همان، ص 290.
14 - وسایل الشیعه، ج 3، ص 7.
15 - تفسیر نمونه، ج 16، ص 290 - 291.
16 - نهج البلاغه، کلمات قصار 252.
17 - جمعه (62) آیه‏ى 9، تفسیر نمونه، ج 24، ص 125 به بعد.
18 - وسایل الشیعه، ج 5، ص 7.
19 - نحل (16)، آیه 36.



یک شنبه 19 تير 1390برچسب:عبادت خداوند, :: 10:51 بعد از ظهر ::  نويسنده : عاشق       

انگيزه هاي عبادت:
عن الحسين عليه السلام: ان قوما عبدوالله رغبه قتلك عباده التجار و ان قوما عبدوالله رهبه فتلك عباده العبيد و ان قوما عبدوالله شكرا فتلك عباده الاحرار و هي افضل العباده. (1)
حضرت حسين عليه السلام فرموده است: گروهي خداوند را به انگيزه نيل به پاداش و دست يافتن به نعمتهاي نامحدودش بندگي ميكنند, اين قسم عبادت, شايسته سوادگران سودجو است. بعضي خداوند را از ترس عذاب عظيمش ميپرستند, اين قسم عبادت نيز در خور بردگان زرخريد است. كساني هستند كه خداوند را بمنظور شكرگزاري و انجام يك وظيفه انساني پرستش مي نمايند, اين عبادت احرار و آزادگان است و چنين عبادتي افضل و برتر از تمام عبادات است.
قال علي بن الحسين عليه السلام: اني لاكره ان اعبدالله لاغرض لي الا ثوابه. فاكون كالعبد الطمع المطيع ان طمع عمل و الا لم يعمل و اكره ان اعبده الا لخوف عقابه فاكون كالعبد السو ان لم يخف لم يعمل. قيل فلم تعبده قال لما هو اهله باياديه علي و انعامه. (2)
حضرت علي بن الحسين عليه السلام ميفرمود: دوست ندارم كه هدف من در پرستش خداوند, تنها پاداش او باشد كه در آنصورت من مانند برده طمعكار و فرمانبرداري خواهم بود كه اگر طمع در نهادش باشد عمل ميكند و گرنه از كار بازمي ايستد. همچنين ميل ندارم كه خداوند را تنها از جهت ترس عقابش بپرستم و مانند بنده بدكاري باشم كه اگر نترسد عمل نكند. عرض شد پس بر چه اساس خدا را ميپرستي فرمود: از اين جهت كه او با نيكيهائي كه بمن كرده و نعمتهائي كه عنايت فرموده شايسته پرستش است.
اعتدال در عبادت
عن ابي عبدالله (ع) قال: اجتهدت في العباده و انا شاب فقال لي ابي: يا بني دون ما اراك تصنع فان الله اذا احب عبدا رضي عنه باليسير.
امام صادق (ع) فرمود: من جوان بودم و در عبادت مستحب بسيار كوشا, پدرم بمن فرمود: فرزندم از اين كمتر عمل كن, وقتي بنده اي محبوب خدا باشد خدا با عمل كم, از او راضي ميشود.
قال رسول الله (ص): يا علي هذاالدين متين فاوغل فيه برفق و لا تبغض الي نفسك عباده ربك.
رسول اكرم بعلي عليه السلام فرمود: اسلام دين متقن خداوند است, در آن با مدارا قدم بردار, كاري كن كه دلت به عبادت خداوند بدبين نشود.
عن علي (ع): ان للقلوب اقبالا و ادبارا, فاذا اقبلت فاحملوها علي النوافل و اذا ادبرت فاقتصروا بها علي الفرائض.
در دلها حالات رغبت و بي رغبتي است, در موقع رغبت بمستحبات اقدام كنيد و در بي رغبتي به واجبات قانع باشيد.
لا يكلف الله نفسا الا وسعها. (سوره 2, آيه 286)
خداوند بهيچ كس بيش از قدرت و توانائيش وظيفه اي را محول نمي فرمايد.
و ما جعل عليكم في الدين من حرج. (سوره 22, آيه 78)
خداوند عالم در انجام مقررات ديني شما را در مضيقه و تنگنا قرار نداده است.
عشق به عبادت
قال رسول الله صلي الله عليه و آله: افضل الناس من عشق العباده فعانقها و احبها بقلبه و باشرها بجسده. (4)
رسول اكرم (ص) فرموده: از همه مردم برتر و بهتر در پرستش الهي كسي است كه با عبادت خدا عشق ورزي كند, معانقه نمايد, بندگي پروردگار را در دل دوست بدارد و با بدن انجام دهد.
حقيقت عبوديت
قال ثلاثه اشيا ان لايري العبد لنفسه فيما خوله الله ملكا, لان العبيد لايكون لهم ملك يرون المال مال الله يضعونه حيث امرهم الله به.
امام صادق عليه السلام عبوديت را در سه چيز بيان كرد كه اول آنها مسئله مالكيت خداوند است, فرموده: بنده واقعي خداوند كسي است كه در عطاياي الهي براي خود مالكيتي نبيند. زيرا بندگان مالك حقيقي مال نيستند. در نظر آنان مال, مال خداوند و ملك پروردگار عالم است و آنرا در جائي قرار ميدهند و بطوري صرف ميكنند كه پروردگارشان بدان امر فرموده است.
ذلكم الله ربكم لااله الا هو خالق كل شي فاعبدوه و هو علي كل شي وكيل.
اين خداوند است كه پروردگار شما است و جز او كسي شايسته پرستش و بندگي نيست. او آفريننده تمام موجودات عالم است. پس شما اي انسانها وي را پرستش كنيد كه جهان آفرين و نگهبان تمام موجودات است. (الحديث, ج 2)
عبادت خدا, نكته ها و مراقبتها